طرحواره های درمانی

تلههای زندگی یا طرحوارههای شخصیتی الگوهای تکرار شونده در وجود مااست. "جفری یانگ"، یکی از بزرگترین طرحواره درمانگران دنیا، میگوید ما در کودکی به شیوههای متفاوت آسیب دیدهایم؛ آسیبهایی مثل طردشدن، انتقاد، سرزنش، بدرفتاری، بیتوجهی، محرومیت عاطفی و حتی مراقبتهای بیش از حد.نکتۀ جالب اینکه ما تمایل داریم این الگوهای نهادینهشده را در وجودمان حفظ کنیم؛ چون با داشتن این الگوها ما احساس امنیت میکنیم. این الگوهای شکلگرفته و تکرارشونده را "تلههای زندگی"  یا "طرحواره ( طرح واره )" مینامند.

طرحواره بهعنوان ساختار، قالب، چارچوب تعریف میشود. اما در روانشناسی بهطور گستردهتر در حوزۀ شناختی، تاریخچۀ غنی دارد. در حوزۀ روانشناختی، طرحواره را قالبی در نظر میگیرند که بر اساس واقعیت یا تجربه صورت میگیرد تا به افراد کمک کند تجارب خود را تبیین کنند و درک از طریق طرحواره سمتوسو پیدا میکند. طرحواره، طرح کلی از عناصر برجستۀ واقعه را توضیح میدهد. در روانشناسی این واژه بیشتر با کارهای پیاژه تداعی میشود؛ چراکه او در مراحل مختلف رشد شناختی مفصل دربارۀ طرحواره بحث کرده است. در حوزۀ رشد شناختی بهعنوان نقشۀ انتزاعی شناختی، در نظر گرفته میشود که راهنمای تفسیر اطلاعات و حل مسئله است. پس ما برای فهم یک جمله، به طرحوارۀ زبانی و به برای تفسیر افسانه، به طرحوارۀ فرهنگی نیاز داریم.

طرحوارهها معمولاً در ابتدای زندگی شکل میگیرد، به حرکت خود ادامه میدهد و خودش را به تجربههای بعدی زندگی تحمیل میکند، حتی اگر هیچ کاربردی نداشته باشد که به آن "هماهنگی شناختی" میگویند؛ یعنی حفظ دیدگاهی باثبات دربارۀ خود یا دیگران، حتی اگر این دیدگاه نادرست یا تحریف شده باشد. طرحواره ممکن است مثبت یا منفی، سازگار یا ناسازگار باشد و همچنین ممکن است در ابتدای زندگی و گاهی در مسیر زندگی شکل بگیرد.

به نظر یانگ، برخی از این طرحوارهها مخصوصاً آنهایی که بر اثر تجارب ناگوار دوران کودکی شکل میگیرد، ممکن است هستۀ اصلی اختلال شخصیت، مسائل شناختی خفیف و اختلالهای مزمن را دربربگیرد. یانگ برای بررسی دقیقتر این ایده، مجموعهای از طرحوارهها را مشخص کرده است که به آنها "طرحوارههای ناسازگار اولیه"میگوید.

یانگ، کلاسکو و ویشر تعریف جدیدی از طرحوارۀ ناسازگار اولیه ارائه دادند که این ویژگیها را دارد:

 -1الگوها یا درونمایههای عمیقی است؛ 2-از خاطرهها، هیجانها، شناخت و احساسات بدنی تشکیل شده است؛3-در دوران نوجوانی یا کودکی شکل گرفته است؛ 4-در مسیر زندگی ادامه دارد؛5-دربارۀ خود و رابطه با دیگران است؛ 6-بهشدت ناکارآمد است.

درکل میتوان گفت که طرحوارههای ناسازگار اولیه، الگوهای هیجانی و شناختی خودآسیبرسانی است که در ابتدای رشد در ذهن شکل گرفته و در مسیر زندگی تکرار میشود. به نظر یانگ، رفتارهای ناسازگار در پاسخ به طرحواره به وجود میآید؛ یعنی رفتارها از طرحوارهها نشأت میگیرد؛ اما بخشی از طرحوارهها محسوب نمیشود.

 

نیازهای هیجانی اساسی ( در طرحواره ها )

انسانها پنج نیاز هیجانی اساسی دارند:

1- دلبستگی ایمن به دیگران؛

2- خودگردانی، کفایت و هویت؛

3-آزادی در بیان نیازها و هیجانهای سالم؛

4- خودانگیختگی و تفریح

5-داشتن محدودیتهای واقعبینانه و خویشتنداربودن

این نیازها جهانشمول است. فردی که از سلامت روان برخوردار است، این نیازهای هیجانی اساسی را به شکل سازگارانه میکند. گاهی کودک ناکام میشود و برای ی این نیازها، طرحوارۀ درمانی به این او کمک میکند تا راههای سازگارانهتری برای ی این پنج نیاز بیابد.

طرحواره ها

 

تجربههای اولیۀ زندگی، ریشههای تحولی طرحوارههای ناسازگار

ریشۀ تحولی طرحوارههای ناسازگار در دوران کودکی نهفته است. گاهی این طرحوارهها در بزرگسالی فعال میشود و منشأ آن مربوط به خاطرههای دوران کودکی آنهاست. طرحوارههایی که زودتر بهوجودمیآید، قویتر است که از خانوادههای هستهای نشأت میگیرد.

پنج دسته از تجربههای اولیۀ زندگی، روند بهدستآوردن طرحوارهها را سرعت میبخشد: اولین دسته از این تجربههای ناکامی و ناگوار، نیازهاست. وقتی کودک تجربههای خوشایند را تجربه نکند، طرحوارههایی مانند محرومیت هیجانی یا رهاشدگی به دلیل نقص در محیط اولیه بهوجودمیآید. در محیط زندگی این کودک، ثبات و درکشدن یا عشق وجود ندارد. دستۀ دوم، آسیبدیدن و قربانیشدن است. در چنین وضعیتی، کودک دچار طرحوارههای بیاعتمادی/ بدرفتاری، نقص/ شرم یا آسیبپذیری در برابر ضرر در او شکل میگیرد. دستۀ سوم، این است که کودک بیش از اندازه حمایت شده است. والدین برای رفاه و آسایش کودک خود هر کاری کردهاند و از حد تعادل خارج شدهاند. بر اثر این رفتار، در ذهن کودک طرحوارههایی نظیر وابستگی/ بیکفایتی یا استحقاق/ بزرگمنشی بهوجودمیآید. در این حالت، کودک لوس و نازپرورده رشد یافته است، والدین بیش از حد خود را درگیر فرزندشان کردهاند و بدون هیچ محدودیتی، به او آزادی عمل دادهاند.

دستۀ چهارم، درونیسازی انتخابی یا همانندسازی با افراد مهم زندگی است که کودک با رفتار و احساس و افکار والدین خود همانندسازی میکند.

دستۀ پنجم، خُلقوخوی هیجانی است که ممکن است بر طرحواره تأثیر بگذارد. همۀ بچهها از زمان تولد، شخصیت یا خلقوخوی منحصربهفرد و متمایزی دارند؛ برخی تحریکپذیر، بعضی خشن و پرخاشگر و برخی خجالتیاند. عوامل زیستی بر شخصیت افراد تأثیر فراوانی میگذارد. این خلقوخوی هیجانی در تعامل با وقایع کودکی منجر به شکلگیری طرحوارهها میشود. برای مثال، کودک خشن و پرخاشگر در مقایسه با کودک منفعل، بیشتر تنبیه و با او بدرفتاری میشود.

کودکان به دلیل خلقوخوهای متفاوت در مقابل رفتارهای مشابه والدین خود، واکنشهای متفاوتی دارند. کودک خجالتی از محیط منزوی میشود و به مادر خود وابستگی پیدا میکند؛ ولی کودک اجتماعی با دیگران ارتباط مثبت برقرار میکند. مشاهدهها حاکی از آن است که محیط اولیه- چه محبتآمیز باشد، چه منزجرکننده خلقوخوی هیجانی را تحتتأثیر قرار میدهد.

 

حوزههای طرحواره و طرحوارۀ ناسازگار اولیه

طبق پنج نیاز هیجانی نشده، 18 طرحواره وجود دارد که به آنها "حوزههای طرحواره"  گفته میشود.

این طرحواره ها به نام های  طرحواره رهاشدگی ،طرحواره بیاعتمادی،

طرحواره محرومیت

هیجانی،نقص،طرحواره انزوای اجتماعی ، طرحواره خودگردانی ، طرحواره آسیبپذیری در برابر ضرر یا بیماری ، طرحواره خودتحول نیافته ، طرحواره شکست ، طرحواره محدودیت های مختل ، طرحواره استحقاق ، طرحواره دیگر جهت مندی ، طرحواره اطاعت ، طرحواره ایثار ، طرحواره توجه طلبی ، طرحواره بیش از حد گوش به زنگ بودن و بازداری ، طرحواره منفی گرایی یا طرحواره بدبینی ،

طرحواره بازداری هیجانی ، طرحواره معیارهای سرسختانه یا عیب جویی افراطی می باشد.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها